
حاجی فیروزه کیفش کوک، برای بچه ها آواز می خواند، عمواکبر به جمع پیرمردان شعر می گوید و از دوران شیرین جوانی، رسم های کهنه ی نوروز می گوید، خیابانها شلوغ است و همه سرگرم نوروزند، علی بهرام از بهر جماعت، جامه می دوزد، حسن هم با گل و ماهی خبر از عید آورده و جیبش فله از پول است و بوتیک سر کوچه، لباسش را ببین شیک است و ارزان است، سوسول است، خجسته میوه آورده، خیابان را پر از نارنگی و سیب و هلو کرده، علی گیشا هزاران عکس از شهر و طبیعت، ثبت کرده و عبدل نیز مشغول است، بشیر و احمد دل دل، کنار بچه هاشان ، پای می کوبند و با رقص محلی، خالق اوقات شیرینند، ذبی هم همچنان تاریخ می سازد و عمر شهرمان را تا دم پیدایش حوا و آدم پیش برده، در پی اسناد منقول است!، اگرچه خشکبار کوچه کلی پسته آورده ، ولیکن حیف جیب بنده خالی و امیدم بر نخودچی بیش و افزون است، نخودچی هم برای بنده حکم پسته ی کمیاب خندون است، و قناد محل ما در این ایام، دخلش فربه و فول است، محمدمهدی و حجت به سبک آن قدیمی ها، به کل کل بر سر بازی خاخ و سکه مشغولند، علی اصغر لباس نو خریده، چندباری هی درآورده، دوباره باز پوشیده، حسابی شاد و شنگول است و زهرا کفش های نوقی اش را رونمایی کرده و اکنون پی یک شال ژیگول است و ابراهیم از ترس عیالش، فرش می شورد و سیخونگ گرفته چند دستمال و به خانه شیشه هایش را به شدت برق می اندازد و گویی برایش سهل و معمول است! سرای رهگشا امسال هم رنگ خوشی دارد، کنار حوض آبی حیاطش، سفره هفت سین ایرانی، نمایان است و یک دنیا رسومات قدیمی ها در این یک خانه، مهمان است، از سیب و سماق و سنجد و سرکه، سمنو در کنار سبزه و سیر و کنارش ماهی و آئینه و قرآن ، که این میراث دیرین است، خدایی این قدیمی ها چه میراثی به ما دادند، چه میراثی بگو بهتر از از این عید اهورایی، از این نوروز ایرانی، که با خود شور و شوق و شادی و شیرینی و شهد و شباب آرد، خدایا شکر از این نعمت زیبای دیرینت!