ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
سفر به آرامگاه کاوه آهنگر
مقبره کاوه آهنگر
به دعوت یکی از دوستان راهی روستای تاریخی مشهد کاوه در چادگان شدیم .آقای شهرام شمگانی از دوستان قدیمی بنده، من ووعده ای از همکارانم را برای بازدید از روستای زیبایشان دعوت کرد .میهمان نوازی وی وخانواده گرامیشان وبویژه محبت پدر سالخورده ومهربانش قابل توجه بود. به دیدار آرامگاه قهرمان ملی تاریخ ایران کاوه آهنگر رفتیم .گرچه متأسفانه در بارگاه بسته بود وذکر هم میکردند که اکثر اوقات بخاطر مسائل امنیتی درب این آرامگاه بسته است بجز روزهای تعطیل .پیش از غروب ازتمام روستا بازدید کردیم.لباس محلی مردان روستا بسیار زیبا وهمشکل بود .باهم با این روستای زیبا آشنا شویم
رقص محلی بختیاری در مشهد کاوه
روستای ساحلی مشهد کاوه در دوازده کیلومتری شهر چادگان در استان اصفهان واقع شده است. مقبره ای منسوب به کاوه آهنگر در این روستا وجود دارد. اخیرا باستان شناسان جسد نوزادی متعلق به عصر آهن یعنی حدود سه هزار سال پیش را در تپه ای بنام آشنا در این روستا کشف کرده اند. از آنجا که این روستا در مرز استان اصفهان با استان چهار محال بختیاری قرار دارد علی رغم ترک زبان بودن ،آداب و رسوم مردم منطقه بسیار نزدیک به آداب و رسوم ایل بختیاری است. طبیعت بکر و زیبای این روستا هر ساله ایرانگردان بسیاری را به این خطه می کشاند. درصد آنیون در هوای این منطقه بسیار بالاست. آنیون موجب آرامش زیاد در شخص می شود. ماهیگیری سرگرمی مفرحی برای مسافران این روستاست. این روستا در چند کیلومتری سرچشمه زاینده رود قرار دارد. بسیاری از مهمانانی که به ویلا های دهکده عمرن زاینده رود و سایر مجتمع های تفریحی چادگان می آیند از این روستا نیز دیدن می کنند.
برج قلعه قدیمی در مشهد کاوه
پوشاک محلی اهالی کاوه
تندیس شیر سنگی در ورودی مقبره کاوه
منبع: بادصبا
ماجرای ضحاک ماردوش از شنیدنی ترین داستان های شاهنامه اثر حکیم ابوالقاسم فردوسی این شاعر آزاده ایرانی است که در آن به کاوه آهنگر اشاره میشود:
مرداس از فرمانروایان قدرتمند عربی بود که پسری بدگوهر و بدذات به نام ضحاک
داشت.ضحاک با همفکری شیطان که در لباس پیرمردی خیرخواه بر او آشکار
میشود،پر انگیزه به کشتن پدر و رسیدن به قدرت و فرمانروایی میشود و پدرش را
در حال نیایش از پای در می آورد.ضحاک بر تخت شاهی نشست میکند و به مدت
هزار سال حکمرانی میکند.از جای بوسه ای که شیطان بر شانه های ضحاک میزند دو
مار میرویند.ضحاک درمانده و به دنبال پزشک بود که این بار شیطان در لباس
پزشک برای تیمار وی آشکار شد و به او میگوید که باید هر روز مغز دو جوان را
برای آن دو مار پخت کنند و به آنان بخورانند.دژخیمان ضحاک برای زنده
نگهداشتن ماران ضحاک روزانه دو جوان از پارسیان را بر می گزیدند و می
کشتند.این کشتار بر پارسیان گران افتاد و دو دلیرمرد یکی ارمایل و دیگری
گرمایل به چاره اندیشی برآمدند.بعد از راهیابی به دربار ضحاک به خوالیگری
پرداختند.چون دژخیمان دو جوان به نزد ایشان می آوردند یکی را رهایی میدادند
و به او بز و میش میدادند تا راه دشت و کوه را پی گیرند و دوباره به دست
دژخیمان ضحاک نیفتند.به گفته فردوسی کردهای امروز از تخمه و نژاد همان
جوانان نجات یافته از دست دژخیمان ضحاک به دست دو خوالیگر پارسی هستند.
شبی ضحاک که در کنار ارنواز یکی از دختران جمشید- پادشاه ایران زمین
خوابیده بود که خوابی آشفته وی را با نعره ای از خواب پرانید.در خواب دید
که سه مرد جنگی به وی حمله بردند و او را کت بسته در مقابل مردم به سوی
دماوند میراندند.اخترشناسان و موبدان به او گفتند که تاج و تخت او دیر
نخواهد پایید.چون فریدون بالغ شود و به مردی برسد با گرز پولادین و
گاونشانش که نشان خاندان اشفیان است بر سر تو خواهد کوبید و تو را به خواری
خواهد بست و بر تخت تو خواهد نشست.
آبتین پدر فریدون در هنگام گریز به دست دژخیمان ضحاک کشته میشود و فرانک
مادر فریدون وی را به نگهبان مرغزاری میسپارد و از او میخواهد که فریدون را
تیمار کند.فریدمن بعد از 16 سال سراغ مادرش را می گیرد و از البرز کوه نزد
فرانک می آید تا از او در مورد خودش سؤال کند.ضحاک همچنین از فریدون
هراسان بود و از هراس وی شب و روز نداشت.
سرانجام ضحاک برای مشروعیت بخشیدن به حکومت اهریمنی خویش بزرگان و مهتران
را فرا خواند و از آنان خواست که بر نوشته ای گواهی دهند که ضحاک جز نیکی و
داد نخواسته و نجسته است.در میان جمعیت کاوه آهنگر به ضحاک می خروشد که من
کاوه دادخواه،آهنگری بی آزار هستم که تو را نیکخواه و دادگر نمی دانم.مغز
فرزندان من خوراک ماران تو شده اند و اکنون هم یکی از فرزندان من نزد تو
گرفتار است.ضحاک دستور می دهد که فرزند وی را آزاد کنند و به وی باز
گردانند.پس از آنکه کاوه از مجلس خارج شد مردم به دور وی گرد آمدند.کاوه
پیشبند چرمی آهنگری خود را بر سر نیزه می کند (این نیزه در فرهنگ فارسی به
درفش کاویانی نامدار است).کاوه از مردم میخواهد که از فریدون پیروی کنند و
بر علیه ضحاک بشورند.
فریدون چون روزگار را بر ضحاک آشفته می بیند کلاه کیانی بر سر می کند و به
نزد مادرمی آید به او میگوید که به سوی میدان خواهد رفت و از مادر میخواهد
که برایش نیایش کند.
در خرداد روز«روز ششم ماه» فریدون با سپاهیان به جنگ ضحاکیان میرود.ضحاک را
دست بسته و خوار به لاریجان و سپس البرز کوه میبرد و در غاری که بن آن
ناپیدا بود می آویزد.روز پیروزی فریدون بر ضحاک روزیست که جشن مهرگان در آن
روز برگزار میشود؛جشنی که در آن سپیدی بر سیاهی و جهل پیروز میشود.
http://badroodanar.rozblog.com/
سر بزنید ولینک کنید
نظردهید
خیلی عالی بود
آقا ذبیح چرا مرا با خودت نمی بری
نین جور یویا لیاقتش اپیه ک خیلیا ندرن .هه هه هه هه ....