بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

بادرود-پایتخت تاریخی فلات مرکزی

بادرود- چهارمین مهد گردشگری مذهبی ایران

سخنان امام حسین(ع) در صبح عاشورا

 

سخنان پرشور امام حسین (ع) در صبح عاشورا

امام در آن هنگامه پرهیاهو که بیشتر آنان می شنیدند با صدای بلند فریاد زد: ای مردم عراق! در کار خود شتاب نکنید و سخنان مرا گوش دهید تا آنچه وظیفه من است و بر من حق دارید، برای شما بگویم و حجت و دلیل خود را بیان کنم، پس اگر انصاف دهید باعث سعادت خود شماست و اگر انصاف ندهید، پس نیک بنگرید که مبادا کار شما بر شما اندوهی باشد، سپس دربارة من آنچه خواهید انجام دهید؛ هیچ مهلت ندهید، همانا ولی من آن خدایی است که قرآن را فرستاد و او است سرپرست و یار افراد شایسته که امام توجه قشون دشمن را به خود جلب کرد با بیانی رسا و محکم خطابه مهم و تاریخی خود را آغاز کرد و حمد و ثنای پروردگار را بجا آورد و به آنچه شایسته بود از او یاد کرد و بر پیغمبر خدا و فرشتگان و پیامبران درود فرستاد. سپس فرمود: مردم نسب مرا بررسی کنید و ببنید من کیستم و از چه خاندانی هستم، آنگاه با خود فکر کنید و خویشتن را ملامت کنید و بنگرید آیا کشتن من و دریدن پرده حرمتم برای شما سزاوار است؟ آیا من فرزند پیغمبر شما نیستم؟ آیا حمزه سیدالشهدا عموی من نیست؟ جعفر بن ابیطالب که با دو بال در بهشت پرواز می کند عموی من نیست؟ آیا به شما نرسیده است که پیامبر در باره من و برادرم فرموده: "هذان سیدا شباب اهل الجنه" که این دو سرور جوانان اهل بهشتند؟  پس اگر سخن مرا باور کنید، حق همان است به خدا از روزی که خدا دروغگو را دشمن دارد، دروغ نگفته ام و اگر آنچه می گویم باور ندارید از جابر بن عبدالله انصاری و ابوسعید و سهل بن ساعدی و زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید آنان به شما خواهند گفت که این حدیث را درباره من و برادرم از رسول خدا(ص) شنیده اند آیا این حدیث پیامبر(ص) کافی نیست که شما را از ریختن خون من باز دارد؟ اگر در این حدیث پیغمبر(ص) شک دارید آیا در این مطلب هم شک دارید که فرزند پیغمبر شما هستم؟ و به خدا قسم از شرق تا غرب عالم پسر دختر پیغمبری جز من وجود ندارد وای بر شما آیا من کسی را از شما کشته ام که خون او را از من می خواهید؟ یا مالی را از شما برده ام یا به کسی جراحتی وارد کرده ام که می خواهید به کیفر آن خون مرا بریزید؟  همه آنان خاموش شده سخنی نگفتند. پس از آن فریاد زد ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث آیا شما به من ننوشتید که میوه ها رسید و باغ ها سرسبز شده و تو بر لشکری آماده یاریت، وارد خواهی شد؟

قیس بن اشعث گفت: ما نمی دانیم تو چه می گویی ولی تسلیم حکم پسرعمویت (ابن زیاد) بشو زیرا که ایشان چیزی جز آنچه تو دوست داری درباره تو انجام نخواهد داد؟

سخنان گرم و پرشور امام(ع) چندان تاثیری بر عواطف مذهبی دشمنانش نگذاشت، بنابراین جوابی را که از ناحیه آنان دریافت کرد این بود که باید خود را تسلیم یزید کند و گرنه کشته خواهد شد. پاسخ امام در قبال خواسته آنان این بود که: "لا والله لا اعطیکم بیدی اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید: نه به خدا قسم من دست ذلت به دست شما نخواهم داد و مثل بندگان ذلیلانه فرار نخواهم کرد.

گروهی که قریب سی نفر بودند از سخنان امام منقلب شدند به طوری که دست از جان شسته و به صفوف امام پیوسته و مرک با حسین(ع) را بر زندگی با عمال حکومت سپاه اموی ترجیح دادند. این گروه از پیشنهادی که امام(ع) برای جلوگیری از خونریزی کرده بود اطلاع داشتند و از اینکه عمال خودفروخته حکومت هیچ یک از سه پیشنهاد فرزند پیغمبر(ص) را نپذیرفتند به شدت ناراحت شدند به عنوان اعتراض به فرمانده سپاه گفتند: فرزند دختر پیغمبر(ص) برای صلح سه پیشنهاد می کند ولی شما هیچ یک را نمی پذیرید؟ این بود که به اردوی امام پیوستند و در رکاب آن حضرت جانبازی نمودند.

نظرات 2 + ارسال نظر
اردلان کبیری دوشنبه 23 دی‌ماه سال 1387 ساعت 06:39 ب.ظ http://www.natanz-0.blogfa.com

سلام ...

وبلاگ جالبی دارید ...

خوشحال می شم تو لینکهای شما قرار بگیرم ...

موفق و پیروز باشید ...

م ت سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1387 ساعت 02:53 ب.ظ

سلام . از اینکه تو وبلاگتون غیر از بادرود مطالب آموزنده دیگری هم درج کرده ای جای تشکر و قدردانی دارد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد