راجع به "جمعّیت" طَرقرود ومناطق اطراف آن، درکتاب لغت نامه ۱۵ جلدی دهخدا(مولف:علامه علی اکبر دهخدا-ناشر:موسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران ،چاپ دوم از دوره جدید ،سال۱۳۷۷)،که غالبا برگرفته از کتاب: فرهنگ جغرافیایی ایران، ج۳، است؛ می خوانیم: ۱-طَرق=۴۴۳۰نفر طَرق رود=۱۴۰۰۰نفر ۲-باد =۴۲۵۰نفر باد رود =۸۴۰۰نفر ۳-نطنز=۴۰۰۰نفر نطنز(بخش)۴۴۰۰۰نفر جوشقان=2900 ۴-خالد آباد=۲۸۰۰نفر ۵-اَبیانه =۲۰۰۰نفر ۶-چیمه =۱۲۰۰نفر چیمه رود=۴۴۰۰نفر ۷-بَرز =۹۲۰نفر برز رود =۵۴۰۰نفر ۸-طامه =۱۱۰۰نفر ۹-نیه =۶۷۰نفر فریزهند=540 ۱۰-کِشه=۱۲۰نفر . ضمنا جالب توجه است که در این کتابها در مورد جمعّیت شهر ها ومناطق معروف و اطراف، آمده است: تهران=۲۸۰۳۱۳۰ نفر اصفهان=۲۱۰۰۰۰ کاشان=۵۴۶۶۰ زواره=۵۴۰۰ دلیجان=۵۰۰۰ ورامین=۴۵۲۲ قمصر=۴۰۰۰ مهاباد=3512 نیاسر=۳۲۰۰ مورچه خورت=۲۶۲۸ میمه=۲۳۰۰ کلهرود=۱۷۳۰ موغار=1380 بیدشک=400 باغمیران=100 ظاهرا این آمار مربوط به نیم قرن پیش است.
باسم الله... می دانیم که زبان طَرقی، زبان راجی یا رایجی ویا شعبه ای از آن زبان بسیار قدیمی کشورمان است. مولّف کتاب تاریخ کاشان(عبد الرحیم کلانتر ضرابی(سهیل کاشانی)-انتشارات فرهنگ ایران زمین-چاپ دوم-اسفند 1341)در صفحه 463 می نویسد:مقصود از "زبان رایجی"ظاهرا لهجه ملی است در بعضی ازدهات وقراءکاشان به لهجه مخصوص تکلم می شود ازجمله در آران ونطنز وکریستین سن مستشرق دانمارکی قسمتی از لهجه های کاشان را موردمطالعه قرار داده وکتابی در آن باب نوشته است{فرهنگ ایران زمین ج1ص 40} در این کتاب با کلماتی مواجه می شویم که طَرقی است مانند: اُرسی=کفش؛ انگورر اُلُقی=نوعی انگور دانه درشت قرمز یا بارنگ معمول، شست عروس؛ جُل=پوششی نازک که زیر پالان یا زین الاغ واسب و... پهن می کنند(لباس کهنه)؛ جوتُرشه(یَه ترش)=جو دوریشه است (سالی دوبار کشت شود ،برسد)در طرقرود ظاهرا این جو در مقابل جو شیرین است وبرای پختن آش جو طرق، از این جو استفاده می شود واز ارزش بیشتری برخوردار است؛ دوشاب(دوش اُو)=شیره انگور؛ سفال جار (سِوَل جار)=سفال گندم -ساقه باقی مانده گندم پس از درو آن ،که در زمین باقی می ماند وبرای تعلیف احشام مورد استفاده قرار می گیرد؛ سُول=سوله -طویله؛ سیل بند=سد خاکی؛ فرهنگ=مجرای آب-در طرق مظهر قنات؛ کِویج=زالزالک؛ کبودَه(کبوته)= درخت بسیار بلندی که به آن تبریزی هم می گویند،معمولا باقلمه زدن ،تکثیر وکنار جویبارها ،غرس می کنند وچوب سفید آن برای ساختن در وپنجره وغیره، به کار می رود؛ گاوگل=(گاگل)=گله گاو را گویند که مجتمعا در چمنزار چرا نمایند.در طرق گاو وگوسفند وگوساله وخر را باهم ،چوپان یا یکی از اهالی به نوبت، هرصبح تحویل می گرفته وبرای چرابه دشت وصحرا وچمنزار می برده وعصر برمی گردانده است وصاحبان آنها حیوان خود را در مسیر برگشت ،تحویل می گرفته اند؛ مجمعه(مجمع)=سینی بزرگ مسی که معمولا در زمستان روی کرسی قرار می دادند وبه جای سفره از آن استفاده می کردند؛ وِشن=بارش-باران؛ وِهِر==زمینی که یک سال یا بیشتر لم یزرع می گذارند؛ هیش=شخم.
(توضیح اینکه، واژه های یاد شده ،از کتاب مزبور استخراج گردیده.اما توضیحات ،بیشتر از نویسنده است.)
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
این همه پیر مرد برای چی جمع شدند
حداقل یک پارک برایشانآماده می کردید
باسمه تعالی
راجع به "جمعّیت" طَرقرود ومناطق اطراف آن، درکتاب لغت نامه ۱۵ جلدی دهخدا(مولف:علامه علی اکبر دهخدا-ناشر:موسسه انتشارات وچاپ دانشگاه تهران ،چاپ دوم از دوره جدید ،سال۱۳۷۷)،که غالبا برگرفته از کتاب: فرهنگ جغرافیایی ایران، ج۳، است؛ می خوانیم:
۱-طَرق=۴۴۳۰نفر
طَرق رود=۱۴۰۰۰نفر
۲-باد =۴۲۵۰نفر
باد رود =۸۴۰۰نفر
۳-نطنز=۴۰۰۰نفر
نطنز(بخش)۴۴۰۰۰نفر
جوشقان=2900
۴-خالد آباد=۲۸۰۰نفر
۵-اَبیانه =۲۰۰۰نفر
۶-چیمه =۱۲۰۰نفر
چیمه رود=۴۴۰۰نفر
۷-بَرز =۹۲۰نفر
برز رود =۵۴۰۰نفر
۸-طامه =۱۱۰۰نفر
۹-نیه =۶۷۰نفر
فریزهند=540
۱۰-کِشه=۱۲۰نفر .
ضمنا جالب توجه است که در این کتابها در مورد جمعّیت شهر ها ومناطق معروف و اطراف، آمده است:
تهران=۲۸۰۳۱۳۰ نفر
اصفهان=۲۱۰۰۰۰
کاشان=۵۴۶۶۰
زواره=۵۴۰۰
دلیجان=۵۰۰۰
ورامین=۴۵۲۲
قمصر=۴۰۰۰
مهاباد=3512
نیاسر=۳۲۰۰
مورچه خورت=۲۶۲۸
میمه=۲۳۰۰
کلهرود=۱۷۳۰
موغار=1380
بیدشک=400
باغمیران=100
ظاهرا این آمار مربوط به نیم قرن پیش است.
[گل]
باسم الله...
می دانیم که زبان طَرقی، زبان راجی یا رایجی ویا شعبه ای از آن زبان بسیار قدیمی کشورمان است.
مولّف کتاب تاریخ کاشان(عبد الرحیم کلانتر ضرابی(سهیل کاشانی)-انتشارات فرهنگ ایران زمین-چاپ دوم-اسفند 1341)در صفحه 463 می نویسد:مقصود از "زبان رایجی"ظاهرا لهجه ملی است در بعضی ازدهات وقراءکاشان به لهجه مخصوص تکلم می شود ازجمله در آران ونطنز وکریستین سن مستشرق دانمارکی قسمتی از لهجه های کاشان را موردمطالعه قرار داده وکتابی در آن باب نوشته است{فرهنگ ایران زمین ج1ص 40}
در این کتاب با کلماتی مواجه می شویم که طَرقی است مانند:
اُرسی=کفش؛
انگورر اُلُقی=نوعی انگور دانه درشت قرمز یا بارنگ معمول، شست عروس؛
جُل=پوششی نازک که زیر پالان یا زین الاغ واسب و... پهن می کنند(لباس کهنه)؛
جوتُرشه(یَه ترش)=جو دوریشه است (سالی دوبار کشت شود ،برسد)در طرقرود ظاهرا این جو در مقابل جو شیرین است وبرای پختن آش جو طرق، از این جو استفاده می شود واز ارزش بیشتری برخوردار است؛
دوشاب(دوش اُو)=شیره انگور؛
سفال جار (سِوَل جار)=سفال گندم -ساقه باقی مانده گندم پس از درو آن ،که در زمین باقی می ماند وبرای تعلیف احشام مورد استفاده قرار می گیرد؛
سُول=سوله -طویله؛
سیل بند=سد خاکی؛
فرهنگ=مجرای آب-در طرق مظهر قنات؛
کِویج=زالزالک؛
کبودَه(کبوته)= درخت بسیار بلندی که به آن تبریزی هم می گویند،معمولا باقلمه زدن ،تکثیر وکنار جویبارها ،غرس می کنند وچوب سفید آن برای ساختن در وپنجره وغیره، به کار می رود؛
گاوگل=(گاگل)=گله گاو را گویند که مجتمعا در چمنزار چرا نمایند.در طرق گاو وگوسفند وگوساله وخر را باهم ،چوپان یا یکی از اهالی به نوبت، هرصبح تحویل می گرفته وبرای چرابه دشت وصحرا وچمنزار می برده وعصر برمی گردانده است وصاحبان آنها حیوان خود را در مسیر برگشت ،تحویل می گرفته اند؛
مجمعه(مجمع)=سینی بزرگ مسی که معمولا در زمستان روی کرسی قرار می دادند وبه جای سفره از آن استفاده می کردند؛
وِشن=بارش-باران؛
وِهِر==زمینی که یک سال یا بیشتر لم یزرع می گذارند؛
هیش=شخم.
(توضیح اینکه، واژه های یاد شده ،از کتاب مزبور استخراج گردیده.اما توضیحات ،بیشتر از نویسنده است.)